چرا کسی منو درک نمی کنه؟

احساس می کنم خیلی از آدم ها درک نادرستی از من دارن و فکر می کنن که من ضعیف و شکننده هستم! در حالی که فکر می کنم قوی و توانمند هستم. یا فکر می کنن من آدم جالبی نیستم در حالی که خیلی خوب می تونم ارتباط برقرار کنم. حس می کنم دیگران به خاطر درک نکردن من، احترامی که سزاورش هستم رو به من نمی گذارن شاید اگر منو می شناختن طور دیگه ای رفتار می کردن.
باور دارم اگر بمن فرصت داده می شد که طور دیگه ای رفتار کنم می تونستم خیلی بهتر از چیزی باشم که الان هستم. مدام احساس می کنم نمی تونم حرفl رو به خوبی به دیگران منتقل کنم و آنها منظور اصلی حرف من را درک نمی کنن…

ممکن رفتار شما، با افکارتون متفاوت باشه یا اونجوری که واقعا دوست دارید زندگی نمی کنید و کارهایی که دوست دارید رو انجام نمی دید و در نتیجه اطرافیان شما رو اونطور که واقعا هستین نمی شناسن. دیگران ما رو بر مبنای رفتارها و حرف هایی که از ما می شنون قضاوت می کنن در حالی که احتمالا شما دوست داری یا ترجیح می دی براساس افکارت مورد قضاوت قرار بگیری…

ظاهرا باور داری دیگران موانع و مشکلات سر راه شما رو نمی بینن و هر کاری که می کنید بیشترین کاری هست که در توان دارید. این جمله برای شما آشناست؟ هیچ کس خبر از مشکلات و دردسر های من نداره و دیگران نمی تونن منو درک کنن. اگر حس می کردید که دیگران کاملا شما رو درک می کنن و با ایم وجود از شما خوششون نمی یاد خیلی بهم می ریختید، اما این فکر کردن که دیگران منو درک نمیکنن باعث حفظ آرامش شما می شه و به نوعی رفتارهای دیگران با شما رو توجیح می کنه. پشت این فکر باوری نهفته شده که می گه چون منو دوست ندارن، پس منو درک نمی کنن… به جای مواجه با این واقعیت که دلیلی نداره تمام آدم های دنیا شما رو دوست داشته باشن ترجیح می دی فکر کنی که دیگران به اندازه کافی شما رو خوب نمی شناسن. به نوعی نمی خواهی درک و شناخته بشی چون این حالت انزوا می تونه بی همتا بودن تو رو حفظ کنه. اگر شناخته بشی، تبدیل به یک آدم معمولی و متوسط می شی و این خوب به نظر نمیاد چون شما ارزش های درونی خودت رو به برمبنای خاص، تک و بی همتا بودن گذاشتی…

راه کارهای پیشنهادی خودیاری برای شما

  • روی یک برگه کاغذ به این سوال جواب بده: من کی هستم؟ 
    توی توصیفی که ارائه می کنی هر ویژگی که حس می کنی داری، نقاط قوت و نقاط ضعفت باورهایی که در مورد خودت و دیگران داری رو بنویس. علائق، تفریحات، کار، رابطه ها یا هر چیز یکه می تونه به این سوال پاسخ بده رو بنویس. بعد از نوشتن فهرست خودت رو مرور کن و زیر مواردی که می خوای تمرکز بیشتری روی آنها داشته باشی خط بکش تا بتونی روی پرورش آنها بیشتر تمرکز کنی.
  • روی یک برگه دیگه بنویس هدفت از زندگی کردن در این دنیا چیه؟ وقتی نوشتی انقد بخون و مرور کن که چیز گنگ و غیر واضحی نداشته باشه، این برگه رو کنار برگه ای که در مورد هویت خودت نوشتی قرار بده و کمی با خودت خلوت کن.
  • می گن اگر می خوای درک بشی اول باید دیگران رو درک کنی… آیا وقتی حس می کنی دیگران تو رو درک نکردن، تسلیم می شی و ادامه نمی دی یا باز هم برای شفاف تر کردن مساله تلاش می کنی و با دیگران ارتباط برقرار می کنی؟ واقعیت اینکه اگر فکر می کنی دیگران درک درستی ازت ندارن، تو مسئول هستی و لازمه برای شناسوندن خودت به دیگران مهارت هایی رو یاد بگیری که به سواد عاطفی معروف هست.
  • با دیگران ارتباط هیجانی برقرار کن. ارتباط یک جاده دوطرفه است و برداشت نادرست در آن بسیار طبیعی هست، اما وقتی ما با تمام وجود و با تمام احساسمون وارد ارتباط با آدم هایی می شیم که برای ما با اهمیت هستند و به قول معروف خود واقعی مون رو به دیگران نشون می دیم میزان این خطاهای کمتر و کمتر میشه.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *