من باید لاغر بشم… رازت را به من بگو!

من (نویسنده) لاغر که نه نسبت به قدم، وزن متناسبی دارم، بارها از کسانی که واقعا چاق بودند و کسانی که تصور می کردند چاق هستند شنیده ام که” وای خوشبحالت چقدر هیکلت قشنگه چه رژیمی می گیری؟ لابد هر روز هم میری ورزش” اما من نه رژیم می گیرم نه مداوم ورزش می کنم و در عین حال با لذت غذا می خورم. اما رازهایی دارم اگر رازدار باشید و قول بدهید بین خودمان باشد به شما چند میلیون نفر می گویم.

باور دارم هرچقدر هم بخورم، باز خوش هیکل می مانم!

من به شدت باور دارم هر چقدر هم که بخورم روی بدن من تاثیری ندارد و غذا خوردن باعث چاقی من نمی شود و احتمالا با خودتان می گوید برعکس من فکر می کنم آب یا هوا هم که بخورم چاق و چاق تر می شوم. خوب همین فکر است که شما را چاق من را لاغر می کند! لازم است باورهای ذهنی تان در مورد چاقی را حسابی به چالش بکشید و تلاش کنید از دام باورهای منفی تان در مورد چاقی نجات پیدا کنید.

بعضی از باورهایی که افراد دارای وزن بالا در مورد چاقی دارند را مطرح می کنم تا در پیدا کردن باورهای خودتان به شما کمک کرده باشم.

  • وقتی عصبانی ام حتما باید غذا بخورم
  • وقتی خوشحالم حتما باید غذا بخورم
  • وقتی غمگینم غذا آرومم می کنه
  • غذا خوردن خیلی لذت بخشه
  • دست خودم نیست حتما باید بخورم
  • صبحانه خوردن رو دوست ندارم
  • آب هم بخورم چاق می شم
  • حرص می خورم چاق میشم
  • کیک و شیرینی نخورم افسرده می شم
  • چاق ها مهربون هستن من می خوام مهربون باشم
  • حال ورزش کردن رو ندارم
  • رژیم گرفتن برای من اثر نداره
  • یه وعده ی غذایی رو حذف میکنم لاغر می شم
  • دیگه هیچی نمی خورم که زودی لاغر بشم
  • و …

راستش را بخواهید به عنوان یک فرد لاغر حتی یکی از این باورها را چه در خودآگاه و چه در ناخودآگاه قبول ندارم البته بجز مهربان بودن آدم ها.
قبل از شروع هر رژیم و ورزشی از خودتان بپرسید که در مورد وضعیت جسمی و وزنتان چه فکر یا بهتر بگویم چه باوری دارید. هر چیزی که به ذهنتان رسید را یادداشت کنید و در طول یک دوره ی یک ماهه به واقعی بودن چیزهایی که نوشته اید فکر کنید و تلاش کنید موارد و موقعیت هایی که باور شما را نقض یا رد می کند را پیدا کنید و در لیست باورهایتان یک ضربدر که نشان میدهد این باور درست نیست بزنید، وقتی ذهنتان افزایش پیدا کردن ضربدر ها می بییند کم کم باورهای نوشته شده اعتبارشان را از دست می دهند. راستی برای تغییر باورهایتان روی ما حساب کنید!

ذهن از چاق بودن چه چیزهایی بدست می آورد؟

لطفا این بخش را با تمرکز بخوانید: روان ما برای تایید قواعدی که در ذهنمان داریم به دنبال شواهدی می گردد و گاهی با زیرکی آنها را ایجاد می کند. فرض کنید دختر خانم جوانی که 90 کیلیو وزن دارد باور دارد که دوست داشتنی نیست و یا اینکه چون نتوانسته ازدواج کند مستحق تنبه است! خوب بیاد وارد ذهن این خانم جوان بشویم… این خانم جوان یک تصویر از خودش در ذهنش گذاشته با یک تفاوت در تصویر 150 کیلو وزن دارد، پیر است، افسردگی دارد و بسیار تنهاست! ذهنش هر روز صبح به این تصویر که در واقع مقصد نهایی ذهن است نگاهی می اندازد با خودش می گوید خووب خوووب بزار ببینم الان چند کلیویم؟ الان 90 و نیم کلیوایم… تا 150 حدود 60 کیلو کم دارم امروز مجبورش می کنم بره شیرینی خامه ای بخره همشم تنهایی بخوره، که هم چاق تر بشه هم یادش بیارم که تنهاست افسرده تر شه. حتما از اینکه دارم چاقش می کنم خوشحال میشه!
در این میان ذهن خوداگاه که در دسترس ماست می گوید: یعنی چی شیرنی خامه ایی بخری بخوری؟ پاشو خجالت بکش برو ورزش کن هم سن و سالای تو الان دارن تو سالن ورزشی عرق می ریزن و لاغر می کنن تو می خوای تو تنهایی خودت این همه شیرینی بخوری، لابد انتظار داری لاغر هم بشی… تو عرضه ی لاغر شدن نداری اصلا… بابات راست می گفت هیچ کس تو رو نمی گیره و می مونی ور دل خانواده ات و از شدت چاقی می میری…

بیشتر از این توضیح نمی دهم چون می دانم که همه ما در درونمان یک سرزنشگر و یک بخش خارج از دسترس به اسم ناخودآگاه داریم اما با این بخش ها چه کنیم؟ چاره چیست؟

اولین و مهمترین کار این است که صادقانه از خودتان سوال کنید از چاق بودن چه لذتی می برم؟ جواب بعضی ها به این سوال این موارد است:

  • دیگران بهم بیشتر توجه و محبت می کنن.
  • دوستای بیشتری پیدا می کنم
  • از این راه خودمو تنبیه می کنم چون مستحق تنبیه شدنم و باید مسخره بشم چون حقمه
  • خودمو دوست ندارم و برام مهم نیست
  • و…

قدم بعدی، تصمیم برای کنار گذاتشن لذت مثبت یا منفی حاصل از چاقی است. مثلا تصمیم بگیرید احتمال بی توجهی دیگران به خاطر لاغر شدنتان را بپذیرید (لاغر شدنتان نشانه ی قدرت اراده ی شماست و قطعا با داشتن این اراده دوستان بیشتری پیدا می کنید) یا شروع به یاد گرفتن دوست داشتن خودتان کنید.

نقطه ی تعادل کجاست؟

من متخصص رژیم یا متخصص رشته های مربطه نیستم فقط می دانم که هر چیزی یا هر کاری یک نقطه ی تعادل دارد و رسیدن به این نقطه ی تعادل باعث می شود بهترین و با کیفیت ترین برداشت ها داشته باشیم. در مورد غذا باید بگویم درست است که من با لذت غذا می خورم اما کاملا به اندازه ی سیری البته یک قاشق کمتر. و یا معمولا به جای شیرینی و خوراکی جات صنعتی، میوه، آجیل و خلاصه چیزهای طبیعی می خورم. ماهی یک بار فست فود می خورم و هر بار به خودم یادآوری می کنم از اینکه اهل فست فود نیستم خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم. این جا نقطه ی تعادل من است شما هم فکر کنید نقطه ی تعادل شما کجاست؟ شاید نخواهید هر روز میوه بخورید یا بگویید خریدن آجیل با این گرانی ها کار هر کسی نیست که البته حق دارید اما خوردن روزی یکی دو عدد بادام خام هزینه ی چندانی ندارد. نقطه تعادلتان را پیدا کنید.

نکند سبک زندگی تان چاقتان کرده؟!

سبک زندگی همان کارهایی است که به صورت روزمره و به شکل مداوم انجام می دهیم. همان کاراهایی که آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را انجام می دهیم و در نهایت تاثیر کلی آنها بر زندگی مان را می بینیم. مثلا سبک زندگی کسی که هر روز ورزش می کند باعث می شود او لاغر و سلامت باشد، کمتر دچار بیماری های روحی شود و عزت نفسش بالا برود. خوب است امروز یک نگاهی به سبک زندگی مان بیاندازیم و ببینیم در کدام بخش های زندگی کمتر توجه و تمرکز داریم و در کدام بخش ها بیشتر از نیاز وقت می گذاریم. باز هم به تعادل و اهمیت داشتن تعادل در زندگی می رسم. ببینید یا سبک زندگی کردن شما طوری چیده شده که نتوانید ورزش کنید یا شاید دسترسی به مواد غذایی را به قدری آسان کرده اید که بدون هیچ تلاشی خوراکی برای خوردن پیدا می کنید…
کارهایی کوچکی که باعث چاقی شما می شوند را لیست کنید و به مرور زمان آنها را حذف کنید مثلا: خرید از فروشگاه های بزرگ و اجازه ی خریدن هر چیز خوشمزه ای که دیدم و گذاشتن اونا توی کشوی اول میز کارم برای وقتایی که حوصله ندارم یا عصبانی ام! خب معلوم است با این روند چاق می شوید هر کس دیگری هم باشد چاق می شود.
این روند را تغییر دهید! به جای خرید از فروشگاه های بزرگ از سوپرهای کوچک و به جای خرید هر چیز ظاهرا خوشمزه مواد غذایی لازم و سالم را بخرید! کشوی خوراکی ها را خالی کنید تا حداقل برای برداشتن یک عدد میوه یا نوشیدنی چند قدمی راه بروید!

عاشق همینی هستم، که هستم!

هیچ وقت سعی نکردم برای تبدیل شدن به آنچه در رسانه ها یا جامعه به عنوان الگوی بهترین و ایده آل ترین معرفی شده به خودم سخت بگیرم. بخصوص اینکه از شبیه قالب های تعریف شده بودن لذت نمی برم و ترجیح می دهم نسخه ی اختصاصی از خودم باشم تا کپی کم کیفیتی از کپی های دیگر. شعار من این است که خودت باش، بقیه نقش ها تکراری شده!

 

این مقاله به شما کمک کرد؟ نظرتان را با ما در میان بگذارید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *