چرا بیش از حد کار می کنیم؟

چه کسی بیشتر از همه کار می‌کند؟ میشود گفت کسانی که احساس می کنند مجبور هستند بیشتر کار کنند و بیشتر نتیجه و دستاورد داشته باشند! این فرد به ندرت سراغ استراحت کردن می رود و تمام وقت دنبال راه هایی برای افزایش میزان عملکردش است. فردی که شاید یک مدیر اجرایی است یا والد فرزندی که لازم است تمام روز و هفته و سال را صرف توجه به کار/فرزندش کند.
فردی که همیشه حس می کند کاری برای انجام دادن دارد و اگر کاری نکند تنبل می شود و هیچ دستاوردی نخواهد داشت. وقتی کاری برای انجام دادن ندارد (لحظه های بسیار کوتاه) احساس پوچ بودن می کند چون ارزش خودش را به کاری که می تواند انجام بدهد گره زده است و نداشتن نتیجه برای او یعنی بی ارزش بودن.
شاید بپرسید پر تلاش بودن، پر کار بودن چه اشکالی دارد؟

می توانیم این سوال را اینطور بررسی کنیم که:

۱. اگر کارتان تمام بشود چه می کنید؟

فرض کنید به هر دلیلی و ناگهان نتوانستید به کارتان ادامه بدهید مثلا یک بیماری یا حوادث طبیعی یا نیاز نداشتن شرکت به مهارت و تخصص شما یا اخراج شدن…
وقتی ارزش وجودتان را به کار کردن گره زده باشید و با بیکاری مواجه شوید چه خواهید کرد؟
احساس ارزشمندی که لازم است از درون شما تامین شود در این حالت به یک عامل بیرونی وابسته بوده و حالا آن عامل بیرونی از بین رفته در این شرایط خودتان را بی ارزش و نتیجه خواهید یافت.

۲. برای کسی که همیشه دنبال رسیدن به نتیجه و دستاورد است شکست یک ناکامی بزرگ است و نه یک تجربه.

اگر شما هم کسی هستید که مدام دنبال رسیدن به اهداف و خواسته هایتان هستید و هر روز هدف تازه ای خلق میکنید فراموش نکنید که به مرور زمان و با بالا رفتن سنتان، توانایی های فیزیکی شما کاهش می یابد و مثل قبل نخواهید بود، دیر یا زود احساس ناکامی و شکست خواهید کرد.
اگر احساس ارزشمندی درونتان را به مقام و اموال و… وابسته کرده باشید با تجربه اولین ناکامی و نتیجه ای غیر از آنچه می خواهید احساس ارزشمندی تان به سرعت کاهش پیدا می‌کند.

سه دلیل خوب برای کار کردن:

شاید فکر کنید که اگر بیشتر کار کنید بیشتر بدست می آورید و شخص بهتری می شوید. پرکار های حرفه ای یا همان معتادان به کار یک باور اساسی دارند : ارزش وجود من وابسته به کاری است که انجام می دهم.
یک لحظه به جمله قبل فکر کنید، اگر ارزش انسان به کارهایی که انجام می دهد وابسته باشد یک مجرم که موفق شده قانون رو دور بزند یا پزشکی که برای پول بیماری را در صف انتظار قرار داده تا بیمار ثروتمند را درمان کند یا رفتگری که به سختی کار می کند اما نمی تواند در جمعی سخن بگوید چه ارزشی خواهند داشت؟ کدام یکی از این افراد ارزشمند هستند؟

۱. منافع مالی
اولین و طبیعی ترین دلیل برای کار کردن بدست آوردن پول است. ما برای تامین هزینه های زندگی و هر چیزی که برای ما ارزشمند است نیاز به پول داریم.
۲. خانواده و دوستان
برای حفظ روابط و خانواده مان نیاز به درآمد داریم. برای پرورش فرزندانمان کمک به عزیزانمان و ارتباطات مان نیاز به پول داریم.
۳. کسب لذت
داشتن یک شغل و درگیر کاری شدن بسیار لذت بخش است، این حس تعلق خاطر به یک فعالیت و ایجاد درآمد از این طریق به فرد احساس ارزشمندی و رضایت می دهد البته احساس رضایت از انجام خوب یک کار نمی تواند مساوی با احساس ارزشمندی شخص باشد. لازم است به کسی که هستیم افتخار کنیم نه کاری که می کنیم.

هر کدام از این دستاوردها دلایل خوبی برای کار کردن هستند زیرا نتیجه این دستاوردهای بیرونی احساس ارزشمندی نیست البته این احساس را تقویت می کند اما اگر به هر دلیلی به این دستاوردها نرسید خودتان را بی ارزش تلق�� نمی کنید!
اما پرکارهای حرفه ایی ارزش خودشان را به دستاوردی که به آن رسیده اند یا برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی می کنند گره می زنند.

برای تغییر این شرایط چه باید کرد؟

لازم است خودمان را جدا از کارمان، تحصیلات و موقعیت خان��ادگی مان بپذیریم، دقیقا همین کسی که هستیم بدون عنوان و سمت شغلی مان.

ابعاد مختلف زندگی مان را بشناسیم:
خودم، خانواده ام، کارم، رابطه با همسر، دوستان، درآمد، سلامتی، معنویت و…

همینطور که خواندید زندگی ما بخش های مختلفی دارد و لازم است برای تمام بخش های زندگیمان هدف و برنامه‌ریزی داشته باشیم. مثلا خوشحال کردن همسرمان در روز سالگرد ازدواج یک هدف عالی در بخش رابطه عاطفی است.

خاطرمان باشد که رسیدن یا نرسیدن به اهداف به ارزش های شخصی ما ارتباط ندارد و باعث افزایش یا کاهش ارزشمندی درونی ما نمی شود.

تمرین کنید:

اگر شما هم اهل زیاد کار کردن و رسیدن به نتیجه برای تجربه احساس ارزشمندی هستید این تمرین را انجام بدهید:

۱. لیستی از کارهایتان تهیه کنید.
۲. این کارها را در دو گروه دسته بندی کنید.
کارهایی که باید انجام بدم…
کارهایی می خوام انجام بدم…
۳. زمان لازم برای انجام هر کار را بنویسید.
۴. کارهایی که برای شما ارزشمندتر هستند را در شناسایی کنید.
۵. کارهای کم ارزش تر را هم جدا کنید.
۶. کارهای کم اهمیت را به دیرترین زمان موجود منتقل کنید و زمان آزاد شده را به کارهای باارزش اضافه کنید.
۷. در مورد کارهای با ارزش از خودتان بپرسید چرا این کار را می کنم؟

 

محصولات مرتبط پیشنهادی

برای مطالعه بیشتر در مورد عزت نفس، این محصول رو پیشنهاد می کنم:

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *